جدول جو
جدول جو

معنی کرسی دو - جستجوی لغت در جدول جو

کرسی دو
از توابع شیرگاه واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسی دوز
تصویر ارسی دوز
کفش دوزی که ارسی می دوزد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
کفشگر. کفاش. اسکاف. کفش دوز. حذّاء
لغت نامه دهخدا
(کُ گَ)
کرسی ساز که به کرسی و صنعت آن پردازد:
گر به گاه و تخت و کرسی غره خواهی گشت خیز
سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین.
کسائی مروزی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ خوا / خا)
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء).
- کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ لَ / مُ مِ لَکَ دَ)
کرشیدن. کریسیدن. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی کردن، فریب دادن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود، کوشیدن. کوشش کردن. سعی کردن. جهد نمودن با همه توانایی، بحث کردن. مباحثه و منازعه نمودن، دره کشیدن، چین خوردن، فراهم آوردن و جمع کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سنگی سیاه و خشن است به سختی چنانکه سوهان بر او کار نکند. چون او را کلس کنند کلس او سفید شودو آن کلس سفید با نوشادر ضم کرده یک جزء بر هفت جزءزیبق نهند منعقد شود و متطرق گردد. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارسی دوز
تصویر ارسی دوز
آن که ارسی میدوزد کفشگر کفش دوز سازنده کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی دار
تصویر کرسی دار
تختدار اورنگ دار صاحب کرسی خداوند کرسی، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسیدن
تصویر کرسیدن
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسی دوز
تصویر ارسی دوز
کفشگر، کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرسیدن
تصویر کرسیدن
((کَ دَ))
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
لحاف کرسی
فرهنگ گویش مازندرانی
کفش دوز کفاش
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی